هنوز هست که اینجا :)
دوباره ساعتِ پنجِ سه‌شنبه هفتمِ تیر - http://hoseinvahdani.com/blog...
میدان هفت تیر بودم. میدان هفت تیر را اگر ندیده‌اید یا به یاد ندارید، جایی است که یک زندگی می‌تواند شروع شود و خاتمه پیدا کند؛ بس که ذاتش هچل‌هفت است. همین خود من یک وقتی که از بالاش داشتم سر می‌خوردم و می‌آمدم پایین، هم دو نفری را دیدم که از دفترخانه ازدواج و طلاق شماره فلان می‌آمدند بیرون و هرکدام جداجدا می‌رفتند سیِ کارشان – برای همیشه لابد – و هم چند متر پایین‌تر دو نفری را دیدم که شلوغی هردمبیل‌ترین میدان مرکز شهر را گرفته بودند به فلان‌شان و فرنچ‌بوسه رد و بدل می‌کردند. در میدان هفت تیر هیچ‌کس معلوم نیست که دقیقن دارد چه کار می‌کند. فی‌الواقع از کجا آمده و آمدنش بهر چه بوده و احیانن به کجا می‌رود آخر. چه بسا شده که کسی در میدان هفت تیر قرار عاشقانه گذاشته باشد و با برک‌آپ از میدان بیرون آمده باشد. چه بسا هم برعکس. فقط هم این نیست البته. میدان هفت تیر قابلیت این را دارد که مقصد و مقصود آدم را تغییر بدهد. بسته به این که از کدام در مترو بیرون بیایی یا سوار کدام پله برقی عابر پیاده شوی، ممکن است اصلن فراموش کنی برای چی این‌جایی. چه بسیارها که فقط می‌خواستند از میدان رد شوند، ولی سر... - طـیــّب
گام معلق لک لک - http://www.siniorzambi.blogsky.com/1393...
یک لک لک را در نظر بگیرید. این مفلوک زمستان که شد از قطب شمال و جنوب و سیبری و آلاسکا و اسکاندیناوی و ایسلند میکوبد میرود سمت مناطق گرمسیر. بال زدنش بی وقفه, احمقانه و رقت انگیز است و البته ناگزیر. مثل یک پاروزن مسابقات دراگون بوت باید بال بزند وگرنه سقوط میکند. بعد یک صباحی که آسود و بالهایش ریکاوری شدند فصل گرما میرسد و لک لک دوباره میزند به جاده, مقصد: قطب شمال و جنوب و آلاسکا و اسکاندیناوی و سیبری و ایسلند... حالا یک عقاب را در نظر بگیرید. این جناب بالاتر از تمام پرنده ها پرواز میکند, همه را شکار میکند و شکار هیچکس نمیشود, در راس هرم غذایی فرمانروایی میکند. کوچ و گرما و سرما برایش کلماتی بی معناست. بعد پرواز کردنش اینطوریست که ایشان یک بال میزند و مییییرود تا پس فردا که یک بار دیگر نیاز به بال زدن پیدا کند. برای چه؟ برای اینکه بابا ننه اش عقاب بوده اند. تنها هنر عقاب, عقاب بودن است. نه برایش زحمتی کشیده نه خون دلی خورده. این متن بیشترین پتانسیل را برای این دارد که آخرش بگویی: آدمها دو دسته اند, لک لک ها و عقاب ها. ولی بهتر است که نگویمش. یک پایان باز بهتر از یک بازی بی پایان است. - طـیــّب
گویند ایرانیان مردمانی باشند که سال نو را "پیشاپیش" تبریک گویند اما سر هیچ قراری به موقع نروند و کارها به آخر سال اندازند. - طـیــّب
گام معلق لک لک - https://plus.google.com/+Sinior...
گام معلق لک لک یک لک لک را در نظر بگیرید. این مفلوک زمستان که شد از قطب شمال و جنوب و سیبری و آلاسکا و اسکاندیناوی و ایسلند میکوبد میرود سمت مناطق گرمسیر. بال زدنش بی وقفه, احمقانه و رقت انگیز است و البته ناگزیر. مثل یک پاروزن مسابقات دراگون بوت باید بال بزند وگرنه سقوط میکند. بعد یک صباحی که آسود و بالهایش ریکاوری شدند فصل گرما میرسد و لک لک دوباره میزند به جاده, مقصد: قطب شمال و جنوب و آلاسکا و اسکاندیناوی و سیبری و ایسلند... حالا یک عقاب را در نظر بگیرید. این جناب بالاتر از تمام پرنده ها پرواز میکند, همه را شکار میکند و شکار هیچکس نمیشود, در راس هرم غذایی فرمانروایی میکند. کوچ و گرما و سرما برایش کلماتی بی معناست. بعد پرواز کردنش اینطوریست که ایشان یک بال میزند و مییییرود تا پس فردا که یک بار دیگر نیاز به بال زدن پیدا کند. برای چه؟ برای اینکه بابا ننه اش عقاب بوده اند. تنها هنر عقاب, عقاب بودن است. نه برایش زحمتی کشیده نه خون دلی خورده. این متن بیشترین پتانسیل را برای این دارد که آخرش بگویی: آدمها دو دسته اند, لک لک ها و عقاب ها. ولی بهتر است که نگویمش. یک پایان باز بهتر از یک بازی... - طـیــّب
پاک کن ها چرا مادرها دیگر برنج پاک نمی‌کنند؟ چرا عدس و لوبیا پاک نمی‌کنند؟ از کی این حبوبات بسته‌ای تر و تمیز جای آن فله‌ای‌های پر از سنگ‌ریزه و دژگال را گرفتند؟ چه شد که برنجهای صمیمی و پردردسر قدیمی جایشان را به این برنج‌های پلاستیکی یکدست با این هم‌اندازگی ترسناک دادند؟ چه وقت این بلاها به سرمان آمد؟ چطور شد که آن صحنه‌های ناب از زندگیمان حذف شدند؟ صحنه‌ی برنج پاک کردن مادرها. برنج‌ها نباید در کارخانه‌ها و توی دستگاه‌های خودکار پاک بشوند، این کار مادرهاست، مادر باید چهار پیمانه برنج توی سینی بریزد، سینی باید گِرد باشد و فلزی، برنج باید آشغال‌ریزه داشته باشد با دانه‌های گندم و پوسته‌های سبوس، مادر باید برنج را مثل آشپزهای حرفه‌ای بالا بیندازد، دانه‌های برنج روی هوا موج بردارند و ذرات سبک و پوسته‌ها با دم ملایم مادر از آنها جدا شوند و بعد دانه‌های سفید با موسیقی دل‌انگیز به آغوش سینی برگردند، خاکه‌ی نرم و سفید برنج باید روی انگشتان مادر بنشیند، برنج باید بوی دستهای مادر را بگیرد...پوووووف مرا متهم به افکار ضد زن کنید، شلاق تظاهر به فمنیستی‌تان را بر من فرود آورید، بگویید اینها زن را... - طـیــّب
باورهای مردمی را خیلی وقت‌ها دوست دارم. این باورها گاهی پر از احساس زندگی و مهربانی‌اند. گاه باور یک... - http://aynev.blogfa.com/post-30...
باورهای مردمی را خیلی وقت‌ها دوست دارم. این باورها گاهی پر از احساس زندگی و مهربانی‌اند. گاه باور یک فرد یا رفتار فردی او می‌تواند به رفتاری گسترده‌تر بدل شود. قبل‌ازظهر دیروز (چهارشنبه‌سوری) این عکس را در مزارستان «جَجین» (داش‌کَسَن) اردبیل گرفتم. کسی روی سنگ قبری سبزه و کاه گذاشته بود. کاه که در زبان محلی (کولَش) گفته می‌شود، رایج‌ترین سوخت آتش چهارشنبه‌سوری در اردبیل است. کاه را فقط روی این سنگ قبر دیدم، اما سبزه روی چندین سنگ دیگر دیده می‌شد. - طـیــّب
ترک کردن آدم هایی که دوستشان داری، شباهت زیادی به پروسه ترک اعتیاد دارد. اعتیاد جایی نیست که بتوانی توش بمانی. خودنقضی دارد لامصب. اگر ماندی دیگر معتاد نیستی، محتاج می شوی. لذت نمی بری. تحلیل می روی. لابد الان دارم تعریف کلینیکال ش را به گند می کشم ولی خب برای من تعریف ش این بود. شباهت دیگرش این است که وسوسه‏ ی «فقط یک بار دیگر» همیشه با آدم هست. تا دلت تنگ می‏ شود، تا غصه ‏ات می گیرد، تا موسیقی غم انگیزی می شنوی تا فیلم عاشقانه ی می بینی، تا بیشتر از همیشه دلت بغل می‏خواهد، تا...تا...تا...، خلاصه یک ضعفی برت غلبه کرده -خبر مرگت- وسوسه می‏ شوی؛ بلک لیست موبایلت را باز می ‏کنی و زل می‏زنی به عکسش، می دانی که برایت خوب نیست. می دانی که نباید مصرف کنی، موبایل را می‏ گذاری زیر بالشی جایی که جلوی چشمت نباشد و خودت را به فیلمی، کتابی، نوشتنی چیزی مشغول می‏ کنی و خطر می ‏گذرد. فردا صبح که فکرش را می‏ کنی که نزدیک بود خودت را دوباره به ... بدهی،به خودت افتخار می ‏کنی که تسلیم نشدی، درست شبیه حس غروری که یک معتاد می‏ گوید: «سلام وهم سبز هستم، یک مسافر، ده روزه که پاکم» و همه می گویند: «سلام... - طـیــّب
(Y) - Arash
چالشی برای سال نو: کتابی بخونیم که… - http://jadi.net/2015...
در وبلاگستان چیزی بود به اسم «بازی وبلاگی» که وبلاگنویس ها همدیگه رو دعوت می کردن به کارهای مختلف. مثلا گفتن از شب یلدا، گذاشتن یک عکس در حال بوس یا مثلا گفتن از پنج کتاب تاثیر گذار و در أخر مطلب هم دعوت کردن پنج نفر دیگه برای ادامه جریان. اما با اومدن «چلنج آب یخ» این کارها به جای بازی اسمش خودش رو به چالش داد و کمتر هم توجهی به این شد که «چالش» باید کاری سخت باشه و در حالت مثبت، مفید. مثلا در چالش آب یخ واقعا ریختن یک سطل آب یخ روی سر کاری سخته و در مقابل یا باعث تبلیغ یک خیریه می شه یا جمع شدن پول برای اون. اما مثلا چالش اسم بردن پنج تا کتاب منطقا نباید چالش باشه (می پذیرم که تو ایران هست) یا دیگه چالش نوشتن اسم با دست چپ یا چالش نقاشی کردن و … (: البته مشکلی هم نداره ولی خب اسم چالش برای اونکار مناسب نیست. اما من با دیدن حرکتی مشابه برای سال ۲۰۱۵، و بعد از همراهی شما در چالش ۲۵۰ اسکوات، حس کردم خوبه شما رو به یک چالش دعوت کنم! یک چالش واقعی: خوندن کتاب با شرایطی خاص! این چالش رو شخصا برای خودم گذاشتم ولی بعد فکر کردم احتمالا بعضی ها هم شاید دوست داشته باشن توش مشارکت کنن یا تبلیغش... - طـیــّب
"وال استریت ژورنال" نتایج تحقیق عجیب و بامزه‌ی پژوهشگران درباره‌ی احتمال و چگونگی و دلایل برقراری love affair در زنان و مردان را منتشر کرده و بخش اعجاب‌انگیز تحقیق برای من آنجاست که به عدد "۹" بازمی‌گردد. "۹"ظاهرا در روابط انسانی ویژگی جادویی و اثری دیوانه‌وار دارد. پژوهشگران با بررسی اطلاعات آماریِ بيش از هشت ميليون مرد كه برای یافتن پارتنرهایی... - https://www.facebook.com/5650935...
Are You Likely to Have an Affair? Risk factors for cheating are age, gender and relationship satisfaction. - طـیــّب
ماشین‌ها همه پشت هم صف کشیدند. صبور، سنگین، غیرسرگردان. صف کشیدند تا خانم ِ قشنگ با عصای چوبی‌اش و بر پاهای هفتادوچندساله‌اش از خیابان رد شود. رد شدن‌‌اش طول کشید. خیلی طول کشید. خیابان در سکوت برایش مکث کرد. از شیشه‌ی نیمه‌باز ِ یکی از ماشین‌ها صدای ملایم یک والتس زمستانی ِ سبک، اضافه می‌شد به توجه و سکوتِ صف. زن بالاخره رسید آن طرف خیابان. قبل... - https://www.facebook.com/5650935...
ماشین‌ها همه پشت هم صف کشیدند. صبور، سنگین، غیرسرگردان. صف کشیدند تا خانم ِ قشنگ با عصای چوبی‌اش و بر پاهای هفتادوچندساله‌اش از خیابان رد شود. رد شدن‌‌اش طول کشید. خیلی طول کشید. خیابان در سکوت برایش مکث کرد. از شیشه‌ی نیمه‌باز ِ یکی از ماشین‌ها صدای ملایم یک والتس زمستانی ِ سبک، اضافه می‌شد به توجه و سکوتِ صف. زن بالاخره رسید آن طرف خیابان. قبل از اینکه اولین ماشین از صف طولانی حرکت کند، با حرکت ِ یک پرنده‌ی خسته به سمتِ ما برگشت. دست‌هاش را گذاشت روی قلبش و بوسه‌ای برای همه‌مان پرواز داد توی هوا. جهان زیبا بود، شفقت داشت و آماده بود تا متوقف شود، به خاطر عبور ِ کند ِ یک زن هفتاد ساله، اینجا و تا ابد متوقف شود. من غمگین بودم. گریه‌ام گرفت. - طـیــّب
(Y) - Arash
در این دنیا دینهایی هستند که مومنان - https://plus.google.com/+%D8%B1...
در این دنیا دینهایی هستند که مومنان شب ها با پیامبر می روند و آبجو می خورند از فرط رفاقت است که کسی گناه نمی کند - طـیــّب
دستم به دامن‌تان - http://4divari-mani2.blogspot.com/2015...
من به عنوان کسی که خود را به «برابری و رابطه‌ی هم‌سطح و هم‌سر»ی مقید و موظف می‌دانم، هرگاه به یکی از هم‌جنسان نفهم و بی‌منطق خود برخورده‌ام که نسبت به زن‌ها رفتاری نامتعادل و موهن دشته است یا خصوصیت‌های عام ناروایی را به ‌آن‌ها نسبت داده است جانب زن‌ها را گرفته‌ام، با آن‌ها در جدل علیه ذکردارن یاوه‌گو در یک جبهه بوده‌، و در این همرزمی گاه چنان جدیت ورزیده‌ام که مورد انتقاد و خصومت برخی از هم‌جنسان خود قرارگرفته‌، و به خیانت به منافع کوتاه‌مدت و درازمدت طبقاتی(!) متهم شده‌ام. و حالا؟ «کاش مردان همان‌قدر که از پریود متنفرند از تجاوز هم متنفر بودند»! حالا دلم را به این خوش کرده‌ام، شاید خانم‌ها به کمک بیایند تا با هم در برابر نادانی و خودشیرینی این آدم زبان‌نفهم که متأسفانه انگار تنها با ذکرداران مسئله‌دار بده‌بستان داشته است حرفی بزنیم. این آدم بی‌منطق با یک‌کاسه‌کردن مردان و تعمیم تجارب ناگوار خود، مرا به نفرت از پریود و تلویحا به بی‌اعتنایی نسبت به جنایت متهم می‌کند. - طـیــّب
پله فوتبالیست بهتری بود؛ مسی پول بیشتری درمی‌آورد - http://bourgeois.ir/%D9%BE%...
راس رابرتس: این‌که کسی با رانت‌‌خواری و تحصیلِ امتیازهای ویژه‌ی دولتی از جیبِ منی که مالیات‌ می‌دهم پولدار شده باشد، مرا به خشم می‌آورد. اما اگر کسی پولدار شده باشد، چون چیزی شگفت‌انگیز خلق کرده و ارزشی به زندگی دیگران افزوده، آن وقت دیگر ثروت او مایه‌ی خشم و رشک من نیست. استدلال من این است که وقتی ما به «فوربس ۴۰۰» [یعنی فهرست مجله‌ی فوربس از ۴۰۰ آمریکایی صاحب بیشترین ثروت] نگاه می‌کنیم، یا همان یک‌درصدی‌ها، بله، ملاحظه می‌کنیم که بسیاری از این‌ها درآمدشان و ثروت‌شان با آهنگی بیش‌تر از آهنگ رشد اقتصاد افزایش یافته، اما توضیح این پدیده این نیست که این‌‌ها دیگرانی را استثمار کرده‌اند، یا ساختار حکم‌رانی شرکت‌های خصوصی عیب و ایرادی پیدا کرده. به نظر من، توضیح‌ش این است که به واسطه‌ی جهان‌گستر شدن شبکه‌ی اقتصاد این امکان برای اینان فراهم شده که برای شمار افزون‌تری از مردم خلق ارزش کنند. مثال مورد علاقه‌ی من ورزش است. لیونل مِسی امروز فوتبالیست بزرگ دنیا است. درآمدی که امروز مِسی تحصیل می‌کند تقریباً سه برابر درآمدی است که چهل سال پیش پِلِه در اوج فوتبال‌ش در می‌آورد. توضیح سه برابر بودن... - طـیــّب
بجای اینکه مهمونُ ببرین تو پذیرایی و ازش پذیرایی کنین بیارین تو حال و باهاش حال کنین ، نمیشه؟ - http://mohamnt.blogspot.com/2015...
بجای اینکه مهمونُ ببرین تو پذیرایی و ازش پذیرایی کنین بیارین تو حال و باهاش حال کنین ، نمیشه؟ - طـیــّب
ایرانی ترین پروژه‌ی صنعتی کشور در گذر از رنج‌ها - http://www.khialekhab.com/4911
سایت شانا درخواست مطلبی در خصوص فاز ۱۲ داشت. از این لینک هم می‌توانید ببینید: ============ در خبرها آمده که طی همین هفته، مراسم افتتاح رسمی فاز دوازده برگزار خواهد شد. این افتتاح به هر کیفیت و به هر طریقی که صورت بگیرد، مسلماً نه معاندان و نه منتقدان؛ هرگز توان سرپوش گذاشتن بر ماهیت و عظمت آن را ندارند. ممکن است این گوشه و آن گوشه در خصوص برخی نقایص و یا کاستی‌های این فاز صحبتی به میان بیاید؛ اما فراموش نکنیم که «گل بی خار خداست». و اساساً کدام پروژه‌ی ملی و بزرگ در این کشور ممکن است عاری از عیب و نقص و کاستی باشد؟ بدیهی است همواره امکان بروز خطا و یا نقص وجود دارد. اما باید مصداق این شعر بود که: ای منصف اگر توان، در اصلاح بکوش در عیب نظر مکن، که بی‌عیب «خدا» است به هر حال در این مدت کم تا افتتاح رسمی، بی‌مناسبت نخواهد بود که نگاهی به برخی از مسائل و ویژگی‌های این پروژه بیندازیم و البته قطعاً از غلطیدن در وادی غلو هم پرهیز کرده‌ایم. بخش اول: مقایسه‌ی راه رفته بین ایران و قطر هم‌اکنون ظرفیت تولید گاز در پارس جنوبی حدود ۱۵ هزار میلیون فوت مکعب در روز است. گفته می‌شود که این شاخص برای... - طـیــّب
اولش، آخرشو مي دونسته - http://gistela.blogspot.com/2015...
بچه همكارم تا سه سالگي حرف نزد، فقط مامان و بابا مي گفت، بردنش گفتار درماني گفتن مشكلي نداره خودش حرف مي ياد، چند روز پيش ناگهان سر سفره داد زده : من بدبختم، من بيچاره ام - طـیــّب
بهار توبه‌شکن می‌رسد چه چاره کنم؟ - http://13591388.blogspot.com/2015...
یک) یک‌جایی هست در«لیلا»ی مهرجویی که لیلا کنار شمشادها پیاده می‌شود که رضا برود خواستگاری و برگردد. قبل‌ترش هم یک‌جای دیگر٬ بلوار را قدم زده و لابه‌لای هیاهوی جمعیت از خودش پرسیده که این‌جا چکار می‌کند. امروز توی پیاده‌روی ولی‌عصر با یک‌ کیف سنگین روی شانه٬ وقتی داشتم ویترین مغازه‌ها را تماشا می‌کردم از خودم پرسیدم این‌جا چکار می‌کنم. روز قبل‌اش هم همین را از خودم پرسیده‌بودم وقتی داشتم ابراهیم منصفی می‌خریدم و حتی روز قبل‌ترش٬ همان‌وقت که توی شهروند بین فشار جمعیت داشتم له می‌شدم و خانم پشت‌سری چرخ‌خریدش را به پاهایم می‌کوبید. زل زده بودم به مردم؛ به تلاش‌شان برای خرید یک‌کیسه بیشتر٬ به خنده‌هاشان٬ به اخم‌ها و لبخندهاشان. به زن‌های شاد هیجان‌زده از خرید عید٬ به مردان هیجان‌زده‌تر٬ به صف طولانی جلوی گیت‌ها. من حسی نداشتم انگار که یک مریخی به فروشگاه رفته باشد. دو) نوروز برای من محزون است. حزن را چیز دیگری نمی‌توانم معنی کنم. منظورم غم نیست یا درد. منظورم دقیقا همین کلمه‌ی سه‌حرفی حزن است. مثل نوای عود یا صدای اخوان یا تق‌تق باران روی چاله‌های آب. همین‌قدر نرم و محزون. از خودم انتظار... - طـیــّب
خانم اتاق پرو بغلی هرچی پوشید اومد بیرون مرد همراهش فریاد زد وای خیلی خوشگل شدی،... - https://twitter.com/AidaAha...
Author: Aida Ahadiany Source: Twitter for Android خانم اتاق پرو بغلی هرچی پوشید اومد بیرون مرد همراهش فریاد زد وای خیلی خوشگل شدی، واووو عالیه. الان دعواشون شده چون زن به صداقت مرد شک کرده - طـیــّب
@1hoseim: ده‌سال شد که تو کانون پرورش فکری کودکان کار می‌کنم، دریغ... - https://twitter.com/1hoseim...
ده‌سال شد که تو کانون پرورش فکری کودکان کار می‌کنم، دریغ از یک‌روز بیمه. گوشاشون هم سنگینه، می‌گم بیمه، بیوه می‌شنون! فراهم نمی‌کنن برام. - طـیــّب
@J_Lenone: با این فتوای فرمانده نیروی انتظامی درباره چهار شنبه سوری... - https://twitter.com/J_Lenon...
با این فتوای فرمانده نیروی انتظامی درباره چهار شنبه سوری ازاین به بعد یه حکم جدید به احکام شرعی اضافه شد: مباح، مکروه، حلال،حرام و کوچه محور - طـیــّب
@1hoseim: ما هم ز سر بريده مى‌ترسيديم، هم در مجلس عاشقان... - https://twitter.com/1hoseim...
ما هم ز سر بريده مى‌ترسيديم، هم در مجلس عاشقان مى‌رقصيديم؛ هم‌چو روحياتى داشتيم ما. - طـیــّب
زندگی تراژدیک جسیکا اینسکو - http://weblog.sologen.net/2015...
جسیکا اینسکو (Jessica Ainscough) بیست و دو ساله سرطان صعب‌العلاجی(۱) گرفت. پس از این‌که نوع خاص‌ای از شیمی‌درمانی(۲) جواب نداد و تنها گزینه پیش روی‌اش قطع کل دست و شانه‌اش بود،‌ تصمیم گرفت افسار سلامتی‌اش را خود به دست بگیرد و زیر یوغ طب مدرن نرود. تا این‌جای‌اش را کم و بیش درک می‌کنم. حتی تصور قطع دست و شانه وحشتناک است و تصمیم بر این‌که فرد چنان مسیری را نرود با این‌که شاید از دید بعضی‌ها غیرعقلانی باشد، اما باز هم تا حدی قابل هم‌دلی است. جسیکا تصمیم گرفت که به شیوه‌ی درمانی گِرسون (Gerson) پناه بیاورد که شامل نوشیدن کلی آب میوه در روز (مثلا معادل ده کیلو میوه) و چندین تنقیه با قهوه در روز بود. بله، تنقیه با قهوه! شیوه‌ی درمانی گرسون مصداق بارز شارلاتانی است. هیچ شاهد موثق‌ای وجود ندارد که شیوه درمانی گرسون موثر است. شواهدی وجود دارد که می‌تواند خطرناک باشد. شیوه درمانی گرسون گران قیمت هم هست. با این حال درک می‌کنم که غریق به هر چه نزدیک‌اش باشد، دست می‌یازد – هر چقدر هم که از دید مایی که خارج از گود نشسته‌ایم نابخردانه باشد. به هر حال تنقیه با قهوه به‌تر از نداشتن دست و شانه است،... - طـیــّب
هیچ‌وقت آن‌قدرها سریالی نبودم. آخرین باری که سریالی را دنبال می‌کردم زن داشتم. فکر کنم مربوط به چهار سال پیش می‌شود. سریال دیدن برایم به نوعی معادل این بود که رابطه یکنواخت شده و حوصله‌مان سر رفته. حرفی برای گفتن نداریم و در عین حال باید توی یک آپارتمان کوچک با هم زندگی کنیم، با هم نفس بکشیم، صدای نفس‌های همدیگر را بشنویم، نوبتی توالت برویم، با هم غذا بخوریم، کنار هم بخوابیم، کنار هم خواب‌مان نبرد و همین‌طور که به زور چشم‌های‌مان را بسته‌ایم فکر کنیم کاشکی زندگی‌مان جور دیگری بود. برای فرار از این شرایط، یعنی برای فراموش کردنش زوجها سریال می‌بینند. بعد از جدایی یکی از کارهایی که با خوشحالی ازش دوری کردم همین سریال دیدن بود. در جهان‌بینی‌ام سریال برای زوج‌ها و مرتجع‌ها بود. همیشه ترجیحم فیلم دیدن بوده. فیلم‌های آرت‌هاوس دوست دارم. اما با زندگی تمام وقت، چه کار تمام وقت و چه درس تمام وقت، نیرویی برای فیلم دیدن باقی نمی‌ماند. بعد از یک روز هشت ساعته که بر می‌گشتم خانه فقط می‌توانستم غذا بخورم و جایی ولو بشوم، یا روی تخت یا روی کاناپه. کانادا که بودم برنامه سینمای شهر کوچک‌مان محدود بود... - طـیــّب
بورژواهای جهان! متحد شوید! - http://bourgeois.ir/%D8%A8%...
—یادداشت آیا نابرابری جهانی در چند ده سال اخیر افزایش یافته؟ «دلواپسان» جهان ظن قوی می‌برند که نابرابری افزایش یافته. شاید ظن‌شان درست باشد. آیا درست است؟ آیا شواهدی هست که بر اساس آن بتوان پاسخ را معلوم کرد؟ آری، هست. خوشبختانه، آمار قابل‌اتکایی برای درآمد آدمی‌زادگان ساکن زمین وجود دارد. توزیع این درآمدها روی نمودار چه شکلی است؟ آیا کسی زحمت کشیده تا توزیع جهانی درآمد‌ را به نمودار بکشد؟ آری، چندین نفر جداگانه این زحمت را کشیده‌اند. *** نمودار ۱ را سالایی-مارتین زحمت کشیده و درست کرده. توزیع جهانی درآمد در سال ۱۹۷۰، ۱۹۸۰، ۱۹۹۰، و ۲۰۰۰ میلادی روی نمودار ۱ تصویر شده. نمودار ۱: توزیع جهانی درآمد ۱۹۷۰، ۱۹۸۰، ۱۹۹۰، و ۲۰۰۰ ملاحظه می‌‌کنید؟ هر ده سال، مرکز ثقل توزیع درآمد قدری به سمت راست حرکت کرده و نایکنواختی توزیع نیز کم‌تر شده. به مساحت آن قسمت تقریباً مثلت‌-مانند زیر منحنی و سمت چپ خط یک دلار در روز هم دقت کنید. این مساحت متناسب با نسبت آدم‌هایی است که در جهان زیر خط فقر مطلق زندگی می‌کنند. این مساحت با گذر زمان کوچک‌تر شده؛ یعنی در سی سال فاصله بین ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰، نسبت آدم‌هایی که در... - طـیــّب
513 - اتوبوسرانی تهرانوحومه نوشت! - http://reihan-7.blogsky.com/1393...
بهترین صندلی از نظر من در اتوبوس ردیف دوم از درب پشتی اتوبوس است. جای دنجی ست. معمولن ردیف پشتی را چون نزدیک به قسمت خانمهاست زوجی پر میکنند. دختر و پسر جوانی که همین نیم ساعت یک ساعت را هم نمیخواهند جدا از هم باشند و دوست دارند تنگ هم چسبیده باشند. ترشح هورمونها اول رابطه نظم خاصی ندارد! می نشینم گوشه صندلی، سرم را تکیه میدهم به شیشه. خواب و بیدارم. دختر از پسر می پرسد : اگر یه روز بفهمی بهت دروغ گفتم چی میگی؟ پسر فکر نکرده می گوید: نمیدونم. تو اون لحظه نمیدونم ممکنه چه حالی بشم یا موضوع از لحاظ اهمیت تو چه رده ای از اهمیت قرار داره! دختر اصرار دارد پسر حتمن جوابی بدهد. پسر همان مطلب را دوباره تکرار میکند. دختر انگار دلسرد شده باشد ادامه نمیدهد. حرفی نمیزنند. سرم را گذاشته ام کنار شیشه، چشمهایم گرم خواب است صدای زنگ موبایل می آید. چند زنگ میخورد و قطع میشود. پسر می پرسد : کی بود؟ "هیشکی!" "هیشکی که زنگ نمیزنه!" دختر جوابی نمیدهد. قبل از تقاطع کارگر دختر میگوید : من پیاده میشم. زنگ میزنم بهت. پسر اصرار دارد همراه دختر پیاده شود. دختر قبول نمیکند. دختر پیاده میشود انگار. اتوبوس که حرکت... - طـیــّب
خاطرات سوگواری - http://www.natoor.com/2015...
آیا این که بدون کسی که دوستش داشته‌ای قادر به زندگی باشی، به معنای این است که او را کم‌تر از آن‌چه فکر می‌کردی دوست داشته‌ای..؟ «خاطرات سوگواری- رولان بارت- ترجمه‌ی محمدحسین واقف» - طـیــّب
معلوم نیست وقتی بمیرم این همه حسرت تو یه گور جا می‌شه یا باید گورِ دسته‌جمعی بخرم. یه پسرعمو داشت مَسود، امیر بود اسمش سعید بود درست یادم نیست مال خیلی وقت پیشه حالا می‌گیم جمشید اصلاً… محسن … قاسم… فرشاد… چه فرقی می‌کنه تو حرفو بچسب. دارم می‌گم این پسرعموش یه بار حسرتاشو بار دو تا خاور کرد بره تو گودالی که واسه برج میلاد کنده‌بودن خودشو زنده‌به‌گور کنه مَسود یه فوت کرد باد خاورارو برد پرت کرد بالای جوِ زمین. بعد با موتور رفتن شمال. - طـیــّب
سفید، سیاه، ارزان، مفت! چند کلمه در باب نظریه‌پراکنی در باب شوخ‌طبعی‌های ایرانی - http://www.debsh.com/1393...
خبرگذاری‌ها و چی‌چی‌نیوزهای وطنی مبدع سبک نوینی در خبر-گزارش-تحلیل-گفتگویند که به مصداق جور بودن و در و تخته، باب طبع دکتر-آیت‌الله-استاد-کارشناس‌های وطنی‌اند. یکی از بروبچه‌ها تلفن می‌زند به حضرت آقا یا سرکار خانم و در باب مساله روز سوالی می‌پرسد، بعد چند دقیقه را‌ رندم از فایل را پیاده می‌کند با چند “به گزارش”خودمان و “وی افزود” و “این استاد دانشگاه خاطرنشان ساخت” و یکی دو خط کپی پیست از منابع ویکی‌پدیایی یا حتی اظهار نظرات لوبیاپلویی ساطع در تاکسی‌ها و سلمانی‌ها و تمام! راحت، آسان، سریع و مهمتر از همه ارزان. دکتر-آیت‌الله-استاد-کارشناس‌های پابه‌رکاب هم که از قِبَل همین «استاندارد رسانه‌ای» به آب و نان و شهرت و دعوت و لقب رسیده‌اند البته چندان بی‌تخصص نیستند: گرفتن رگ خواب مخاطب عمومی و تحلیل به شیوه‌ای که نتیجه‌اش همان شود که قرار است بشود و البته ربطش به چیزی که مدعی داشتن تخصص در آن‌اند: امروز دلار گران شده؟ گفتگویی در باب تاثیرات اخلاقی تورم با آقای دکتر . روز دیگر خلیج فارس را عربی گفته‌اند- آقای دکتر؛ همان فرمول. حرف زدن درباره‌ی محیط زیست مد شده؟ گفتگو؛ نظرات نیم بند دوخطی... - طـیــّب
زندگی خودم - http://interesting-to-read-far...
اولیور سکس، درباره خبر ابتلای ش به سرطان لاعلاج می نویسد. یک ماه پیش من حس می کردم که سلامتی ام کامل است. در سن ۸۱ سالگی روزی یک مایل شنا می کردم. ولی خوش شانسی ام به سرآمد. چند هفته پیش متوجه شدم که سرطان به کبدام سرایت کرده. نه سال پیش متوجه شدم مبتلا به یک نوع نادر سرطان در چشم چپ هست. لیزر درمانی و پرتودرمانی بینایی چشم چپ ام را از میان برد ولی در عوض شانس من برای اینکه سرطان دوباره به جای دیگر سرایت بکند می بایست کمتر از پنجاه درصد می بود. من از خوش شانس ها نبودم. من قدر این نه سال سلامتی را پس از تشخیص اولیه می دانم ولی اکنون می دانم که با مرگ چهره به چهره روبرو می شوم. سرطان یک سوم کبد ام را اشغال کرده و با اینکه سرعت اش کاهش یافته ولی امکان متوقف کردن اش نیست. اینکه زمان باقیمانده ام را چطور صرف بکنم کاملا به عهده خودم هست و من تصمیم دارم به کامل ترین و غنی ترین شکل از آن استفاده بکنم. الهام بخش من فیلسوف محبوب ام دیوید هیوم است که وقتی در ۶۵ سالگی متوجه شد که به انتهای خط رسیده در اتوبیوگرافی که یک روزه با عنوان «زندگی خودم» نوشت بیان کرده. او نوشت «اکنون که می اندیشم می بینم... - طـیــّب
@1hoseim: هم‌واره پُل‌های پشت سر و پیش روت رو خراب کن، که وقتی شکست... - https://twitter.com/1hoseim...
هم‌واره پُل‌های پشت سر و پیش روت رو خراب کن، که وقتی شکست خوردی، یه عوضی نیاد بگه «بله؛ شکست، پُلی است به‌سوی پیروزی». - طـیــّب
@1hoseim: اینا اگه می‌نشستن دوبست تریاک می‌زدن دور هم، مسیر... - https://twitter.com/1hoseim...
اینا اگه می‌نشستن دوبست تریاک می‌زدن دور هم، مسیر مذاکرات به سمت دیگه‌ای می‌رفت و دیدگاه‌های طرفین تامین بود. جان کری هم به‌ش می‌آد اهل باشه - طـیــّب