بهار توبه‌شکن می‌رسد چه چاره کنم؟ - http://13591388.blogspot.com/2015...
یک) یک‌جایی هست در«لیلا»ی مهرجویی که لیلا کنار شمشادها پیاده می‌شود که رضا برود خواستگاری و برگردد. قبل‌ترش هم یک‌جای دیگر٬ بلوار را قدم زده و لابه‌لای هیاهوی جمعیت از خودش پرسیده که این‌جا چکار می‌کند. امروز توی پیاده‌روی ولی‌عصر با یک‌ کیف سنگین روی شانه٬ وقتی داشتم ویترین مغازه‌ها را تماشا می‌کردم از خودم پرسیدم این‌جا چکار می‌کنم. روز قبل‌اش هم همین را از خودم پرسیده‌بودم وقتی داشتم ابراهیم منصفی می‌خریدم و حتی روز قبل‌ترش٬ همان‌وقت که توی شهروند بین فشار جمعیت داشتم له می‌شدم و خانم پشت‌سری چرخ‌خریدش را به پاهایم می‌کوبید. زل زده بودم به مردم؛ به تلاش‌شان برای خرید یک‌کیسه بیشتر٬ به خنده‌هاشان٬ به اخم‌ها و لبخندهاشان. به زن‌های شاد هیجان‌زده از خرید عید٬ به مردان هیجان‌زده‌تر٬ به صف طولانی جلوی گیت‌ها. من حسی نداشتم انگار که یک مریخی به فروشگاه رفته باشد. دو) نوروز برای من محزون است. حزن را چیز دیگری نمی‌توانم معنی کنم. منظورم غم نیست یا درد. منظورم دقیقا همین کلمه‌ی سه‌حرفی حزن است. مثل نوای عود یا صدای اخوان یا تق‌تق باران روی چاله‌های آب. همین‌قدر نرم و محزون. از خودم انتظار... - طـیــّب