بعد برادرم عشق جمع كردن پول و سكه بود. پدرم كه هميشه در حال سفر كلي سكه چيني و پول خارجكي داشت.يه صندوق هم داشت كه تو اون ميزاشت من نبينم.بعد من با گيره سر ، مثل تو فيلمها مي افتادم به جون قفل زپرتي صندوقش، از يك بسته صدتايي ده تومني نويي كه داشت كش ميرفتم ، نون شيرمال ميخريدم
تو همون صندوقه يه عهد نامه نوشته بود با خط خرچنگ غورباقه اش كه من هرگز ازدواج نميكنم ... جون خودش
- AidA®
امار عهدنامه رو به مامانت ندادی؟ :))
- Hamid6
آمار اونم، اون موقع دادم :)) هنوزم موجوده
- AidA®
حس میکنم واقعا تو یه خانواده بودیم!!!!!
- فوژان
فوژان ..اسمایلی اسلوموشن شدن تصویر در حال دویدن به سمت همدیگه با بک گراند خواهران غریب :))
- AidA®
من البته داداشتم،،، ساعته و اینا :))
- فوژان
فوژان :)))
- AidA®