بنگر به جهان، بنگر به جهان، چه طرف بربستم؛ هیچ
وز حاصل عمر، وز حاصل عمر، چیست در دستم؛ هیچ - بوگی
من جام جمم ولی چو بشکستم هیچ - ساوالان
وز باده دوشین قدحی بیش نماند ... از عمر ندانم که چه باقی ماندست - ساوالان
درکل چیز بیخودی بود.در حد یه زمزمه در یک جمع کوچک. به شعر هم که ریده. از من اثری ز سعی ساقی مانده ست - و ز زمزمه ی "عِطر اقاقی" مانده ست:)) - Arghanoun